قسيم اخگر، آسمايی، ۲۴ می ۲۰۰۷
آیا آن صدا آخرین صدا خواهد بود؟
پس از بیشتر از چارماه و باوجود رأی گیری های مکرر، ولسی جرگه نتوانست بر سر انتخاب نایب دوم مجلس به توافق برسد، زیرا باوجود تشریفاتی بودن و بیاهمیت بودن این پست، افراد زیادی مایل هستند به آن دست یابند. حتی برسر همین مسئله یعنی رسیدن به همین مقام میان آقای احمد بهزاد وآقای محقق که همراه وهم حزب بودند رقابت و اختلاف افتید و فاصله ایجاد شد. در همین رابطه مانند موارد دیگر سوءاستفاده از تمایلات قومی و تباری و سمتی، دست آویز جناح ها و حلقات موجود در پارلمان شد و امکان استفاده از رأی سفید که قبل براین رایج شده بود موجب بینتیجه ماندن رأی گیری های مکرر گردید. چنانچه در آخرین دور رأی گیری ۴۵ رأی سفید به صندوق ریخته شده بود.
با این حال برسر استیضاح و سلب اعتماد از دو وزیر و پس از آن تعلیق عضویت خانم ملالی جویا نماینده مردم ولایت فراه و قبل از آن تصویب منشور عفو ناقضین حقوق بشر وجنایتکاران جنگی، سرعت تصمیم گیری غیر منتظرهای ازجانب پارلمان به مشاهده رسید. این دوگونه برخورد، اگر هیچ چیزی را اثبات نکند، این واقعیت را بازگو میکند که بخش اعظم ولسی جرگه، فقط درآن مواردی که در تعارض با منافع وموقعیت های فردی شان قرار نداشته ویا متضمن منافع مشترک شان باشد، میتوانند باهم نظر و موضع مشترک داشته باشند و نه در آن مواردی که میتوانند از امتیاز شخصی برخوردار گردند. که در همچو مواردی چنانچه اشاره شد حتی وحدت حزبی ونژادی نیز موجبی برای توافق نمیشود.
خانم جویا در یک مصاحبه تلویزیونیاش، گفته بود که “طویله و باغ وحش هم بهتر از پارلمان ماست، بخاطر اینکه در طویله گاو شیر میدهد وخر بار میکشد و…….” هرچند قبل براین نیز گفته هایی نه زیاد ملایمتر به آدرس برخی رهبران جهادی از طرف خانم جویا تحویل داده شده بود، حساسیتی به این پیمانه بوجود نیاورده بود. درحالیکه این بار اکثریت اعضای حاضر در جلسه کاملاً به تعلیق عضویت و محکمه وی همرأی شدند، زیرا توفیق شان در استیضاح و سلب اعتماد از دو وزیرجرأت بیشتری به آنان بخشیده بود به خصوص اینکه در یافتند برخورد غیر اصولی شان در مقابله با اسپنتا حساسیت شدیدی بر نیانگیخت.
داوری در مورد اظهارات ملالی جویا و ارزیابی مواضع او و ادعای برخی از وکلا دایر بر وجود تحریکات خارجی، یا اهانت به کرامت انسانی به تعبیر برخی دیگر مسایلی هستند که در حوصله این مقاله نیست، وانگهی در این مورد داور نهایی مردم افغانستان خواهد بود. آنچه در اینجا لازم به یادآوریست چند موضوعیست که میشود آنها را بصورت سوالات زیرین مطرح کرد.
سوال اول اینکه از لویه جرگه قانون اساسی که ملالی جویا به اعتراض برخاست وحضرت مجددی به بیرون کردن او فرمان داد وهزاران دشنام شرم آور نثار او گردید، تا اکنون حتی برای یکبار پاسخی جز فحاشی و دشنام، توهین وتهمت و تهدید در یافت کرده است؟ آیا آن بر خوردها و دشنامها با اخلاق و کرامت انسانی سازگار بوده است؟ آیا وقتی هیچ فریادی شنیده نمیشود و یا با دشنام و تمسخر و بیاعتنایی مواجه میشود چنین واکنشهایی را کاملاً طبیعی نمینماید؟ چه کسانی را باید جزا داد، آنانی را که با رفتار و گفتارشان چنین عکسالعمل هایی را به عنوان تنها راه ممکن می سازند یا کسانی را که جز سخن ابزاری در اختیار ندارند؟ بدبختانه در تاریخ معاصر ما بدکردن وعمل زشت کمتر مورد بازخواست قرار گرفته است در حالیکه سخن گفتن و افشای آن اعمال یا زیر عنوان عفت زبان یا عناوین دیگری مورد محکومیت قرار گرفته است.
وقتی مردمی برای اظهار نظر وعملی کردن خواست های خویش از داشتن هرنوع ابزار دموکراتیک محروم باشند وحتی حق حرف زدن هم نداشته باشند و فریاد دادخواهی شان نه فقط به گوشی نرسد که با تهدید و بدگویی پاسخ یابد و بدتر ازآن قاتلان و شکنجه گرانش را به مقامات بالا بنشانند و با سوء استفاده از قانون و معتقدات دینی دهانشا نرا ببندند راهی جز حملات تند لفظی دارد. راستی اگر شما دفعتاً کسی را مورد ضرب و شتم قرار دهید و آن شخص شما را دشنام دهد مقصر کیست؟ شما یا آنکه تنها با دشنام دادن توانسته است خودش را تسلی دهد. منطق تفنگی میگوید آن شخص مقصر است زیرا هتک حرمت نموده است، کرامت انسانی را زیر پا گذاشته است واخلاق و عفت کلام را زیر پا گذاشته است. بنا بر این “اعدام باید گردد” اما آیا آن صدا آخرین صدا خواهد بود؟