محمود، کابل پرس، ۲۷ جولای ۲۰۰۷
… و راه سخیداد هاتف به تسلیم و خیانت میانجامد
جویا نه یاد شیرین عبادی را که با طرز باورنکردنیای با ملاهای سفاک ایران «بازی» میتواند بلکه یاد جمیله الجزایری، لیلا خالد فلسطینی، اشرف دهقانی ایرانی و مینای راوایی را در ذهن تداعی میکند
آقای سخیداد هاتف طی مطلبی در وبلاگ خودش و «آسمایی» با ابراز ظاهراً سمپاتی به ملالی جویا سرانجام نتیجه میگیرد که راهی که او میرود «بن بست است». و بعد با تاسف از «بزرگترین ضعف ملالی جویا» به توصیههایی میپردازد که از نظر من با وصف ظاهر آراسته و مودب و پدرانهی آنها، ملالی جویای همچون صخره استوار را به باتلاق مصلحتگرایی و مماشات با جانیان خواهند کشاند اگر به آنها اعتنا نماید و از راه خودش عدول ورزد.
نویسنده خوب آغاز کرده اما وقتی میخواهد ملالی جویا را «ارشاد» نماید، متاسفانه رنگ و لحن نوشتهاش یادآور نوشتهها و طرز دید نه سیاستمداران و سیاستدانان رسمی در غرب بلکه نازلتر از آن سیاستبازان در غرب و شرق است که سیاست را «بی پدر و مادر» و «به جانزنی» و «دروغ گفتن و لافیدن» و تظاهر و هر حرامزادگی دیگر در قالبی «خاص» و «آراسته» میخوانند.
او بر آنست که: «بزرگترین ضعف ملالی جویا (در برابر بزرگترین نقطه قوتاش که شجاعت فوقالعادهاش است) ضعفی نظری است. به این معنا که برای او هنوز روشن نیست که ورود در عرصه سیاست ورود در قلمرو حرکتهای شطرنجی است.» و با توضیح حرکتهای شطرنجی (حرکت به جلو، به عقب، داد و گرفت، قهر کردن وغیره) میگوید که چون «عرصه سیاست هم شبیه عرصه شطرنج است»، پس ملالیجویا باید بکوشد شطرنجباز خوب باشد!
هاتف، ملالی جویا را با خیل سیاستبازان بیمسلک و فرصتطلب و مزدور اشتباه گرفته است؛ همین که ملالی جویا را د یده در لویه جرگه نشسته است او را بیزحمت در قطار همان سرجنایتکاران و مردان و زنان متحد آنان میپندارد که شادان و مستان در ولسی جرگه حرف میزنند و گاه با آقای کرزی و این و آن وزیرش قهر و ناز میکنند و به نوبت در تلویزیونها ظاهر میشوند و گروه گروه به خارج رفته و در هوتلهای پنج ستاره کیف کرده و از زندگی لذت میبرند. نیازی به تذکر ندارد که اکثریت این «وکلای محترم ملت» یا اعضای مافیای «ائتلاف شمال»، در همین افغانستان نیز برای خود زندگی فرعونسانی درست کرده اند. ولی ملالی جویا همانند شمعی است که میسوزد تا نور کوچکی در دل مردم نامراد و زجردیدهاش باشد. به قول آقای هاتف، «تو میتوانستی مانند هزاران عافیتطلب دیگر به ساحلهای بیخطر پر بکشی و بگذاری که میهن سوختهات جولانگاه خفاشان تیرهجان شود و مشهد خونین آزادیطلبان. میتوانستی صاعقهء خشمات را – که بیامان میزد و بر جانهای پست جنایتپیشگان میزد – به برق سکههای طلا بفروشی و مانند “آن که در خونش طلا بود و شرف” به عشرتکدهء غرب بشتابی. میتوانستی قفلی بر دهان، پردهیی بر چشم و پنبهیی در گوش بگذاری تا نگویی و نبینی و نشنوی. میتوانستی، اما تو دردی دیگر داشتی. تو شمعی بل خورشیدی بودی که نمیتوانستی خرمن تیرهء شب را به باد ندهی. آه! چه قدر نور و نوید در غضب شکستهات بود. چه قدر منبع شور و شهامت بودی. آه! قیامت، قیامت، قیامت بودی…»
اما نویسنده در تناقض فاحش با ستایشهایش، ناگهان از این «صاعقه»، از این «خورشید» و از این «قیامت» میخواهد با شرفباختهترین و مطرودترین افراد وارد “بازی” شود! او ملالی جویا را با گلابزوی، سلام راکتی، نورزیه اتمر، و… همردیف میداند که چون در ولسی جرگه در کنار آنان مینشیند پس خواهی نخواهی باید شطرنجزدن با آنان را بلد باشد ورنه همیشه بازنده خواهد بود! من فکر میکنم مشکل اساسی سخیداد هاتف همین جاست که به تعارفاتش به جویا، صادق نمانده یا اهمیت آنها را نمیداند که او را به “حرکتهای سنجیده” در عرصه سیاست (معنی دیگر کاستن از شور و شهامتاش) فرا میخواند. دریغ، بسیار دریغ که هاتف در شطرنج سیاسی چیره دست خواهد بود اما بدبختانه سیاستاش سیاستی بازاری، ارتجاعی، ضد مردمی، ریاکارانه و به شدت مبتذل است.
او به سیاست به نحوی بینهایت عام نظر دارد و نه سیاست در کشوری به نام افغانستان تحت اشغال امریکا و مافیای «ائتلاف شمال». او پارلمان و کابینه افغانستان را همتراز پارلمان و کابینههای غرب میگیرد. از غرب که بگذریم حتی در پاکستان و هند و ترکیه و…اعضای حکومت و پارلمان اکثراً از طبقات ستمگر و فاسد و مرتجع نمایندگی میکنند اما به هر حال دست و دامنی خونپر و هرویینپر همچون ربانی، گلابزوی، سیاف، قانونی، اسماعیل، خلیلی، دانش، محقق، دوستم، عطامحمد، ولی مسعود، حضرت علی، ملاراکتی، پیرمقل، چکری، فهیم، ظاهر اغبر، فهیم وغیره ندارند. در آن کشورها ممکن است چند نماینده واقعی مردم در این و آن مسئله با نمایندگان ارتجاع به «حرکتهای شطرنجی» تن دهند که امری خاینانه و عجیب و غریب نخواهد بود. اما در افغانستان و از کسی که «دردی دیگر دارد»، از «منبع شور و شهامت» چنین خواستی اهانتی زشت است.
نه آقای هاتف، ملالی جویا برای مردم دردمند افغانستان قهرمان شد و تا امروز قهرمان مانده اساساً به این دلیل که او «بازی» با جنایتپیشگان از هر جنساش را عار و منافی پاکیزگی سیاسیاش میداند. مردمی که چشم امید به ملالی جویا بسته اند او را نخواهند بخشید اگر با پلیدترین موجودات به «داد و گرفت»، «قهر کردن»، «حرکت به جلو» و… بپردازد. جویا فقط یک رسالت محوری برایش میشناسد: افشای بدون ملاحظهکاری تمامی جنایتکاران با هدف محاکمه آنان. و این همان چیزیست که مردم، مردم داغدار از خاد و چهار سال جنایت و خیانت جهادی از او انتظار دارند. البته این انتظار برای شما و نظایر شما مفهوم نخواهد بود چرا که داغ ناسور تیر این جنایتکاران را در دل ندارید و بناءً به سادگی او را به شطرنج زدن با تبهکاران فرا میخوانید. ولی آنانی که از عفریتهای جهادی قساوت و بیعصمتی دیده اند، ملالی را نمیخواهند به هیچ بهانهای منجمله بهانه «عرصه سیاست عرصه حرکتهای شطرنجی است» با قاتلان عزیزان شان آشتی کند. درغیر آن او نزد آنان در سطح وکیلانی تنزل خواهد کرد که جنایت پیشگان را هر روز «استادان و وکلای محترم ملت» خوانده و دیدار با آنان را «در جهت تامین وحدت ملی مفید و موثر» اعلام فرموده و بدین ترتیب به مردم خیانت روا میدارند.
راستی آقای هاتف، در صورتی که جنایتکاران نخواهند با ملالی جویای خواهان محاکمه آنان «بازی» کنند، تجویز شما چیست؟ او باید بر کدام حقایق و تعهداتش پا نهد؟ آیا به حکم «بچه خوب سلام به هر کلان میدهد»، به جنایتسالاران تعظیم کند و خوش بگوید و خوش بشنود؟
خلاصه آقای هاتف که اگر راه جویا «بن بست» است، راهی که شما برایش نشان میدهید راه خفت و تسلیم و خیانت است.
به جای نصیحتهای ملایی و پوسیده به جویا، که اگر مادرکلان مظلوم و بیسوادش هم از گور سر برآرد آنها را بر زبان نخواهد آورد، شما چرا به مثلاً اکرم عثمان، سمیع حامد، حمیرا نگهت سعیدی، سیاهسنگ، واصف و امثالهم نهیب نمیزنید که «بیغیرتها از این بیشتر چه فاجعهای میخواهید در افغانستان جاری باشد تا وجدان شما به حرکت درآید و قلم تان را به سوی “ائتلاف شمال” نشانه روید؟ چرا در ضدیت با مافیای جهادی و پشتیبانی از ملالی جویا سنگ و کلوخ میشوید؟» چرا به رهنورد زریاب «کارمند شایسته فرهنگ» خطاب نمیکنید که «نفرین بر تو که به جای دفاع از “منبع شور و شهامت”، هرزه دراییهایی را علیه او سرهم بندی کرده و به خورد بازیگران برنامه “زنگ خطر” میدهی؟ اگر به پایبوسی اسماعیل و شرکا در زمان معینیت وزارت اطلاعات و کلتور شتافتی، با تلویزیون طلوع چه نوع پیوندی داری که به خاطر دفاع از جویا یا در واقع دفاع از حیثیت خود از آن تیر نمیشی؟»
مسئله برخورد کارکنان ادبی و هنری و مطبوعاتی به ملالی جویا بغایت خطیر است. در نظر بگیرید که اگر اینان یک دل و یک صدا مقابل منشور مصالحه ملی یا «جبهه ملی» خیانت، و به حمایت از ملالی جویا برمیخاستند، چقدر وضع فرق میکرد، مردم به چه آگاهی وسیعی دست مییافتند و دنیا چقدر تحسینکنان شگفتزده میشد از مقاومت رزمندهی قلمبدستان پسماندهترین کشور روی زمین.
میخواستم بگویم که اگر خروش ملالی جویا هنوز به آتش سرکش تودهها بدل نشده یکی هم به دلیل تهیبودن اغلب روشنفکران ما از شرف پیکاری دریادلانه بر ضد جنایتکاران و اربابان خارجی آنان است. و یاد تان باشد که این روشنفکران استاد فرصتجویی و عافیتطلبی بوده و کار روزانهی شان تکرار مکرر حرکتهایی است که شما به جویا گوشزد کرده اید. اگر اکثریت روشنفکران ضد بنیادگرا و طرفدار دموکراسی مصمم و متحد باشند، اقلیتی از آنان که در خدمت خاینان طالبی یا «ائتلاف شمال» اند، با بایکوت جدی اکثریت در انزوا قرار گرفته و مردم هم از آنان همچون مکروب و کثافت و طاعون دوری خواهند گزید. به طور مثال صرفنظر از روشنفکران شیر پرچم و خلق و «ائتلاف شمال» خورده، اگر عناصری چون داکتر هاشمیان، نگارگر مشهور به نرشیر، نبی مصداق، رحمت اله صافی وغیره از سوی بخش اعظم روشنفکران مقاومتگر تحریم شوند و آواز و نوشتههای شان جایی انتشار نیابند و همه آنان را به مثابه ننگ جامعه روشنفکری افغانستان و جهان طرد کنند، بالاخره چه خواهد شد جز اینکه اگر غیرت داشته باشند انتحار میکنند و الا بدون غل و غش و حرامزادگی از اینکه از بیشاخ و دمترین موجودات عصر هواخواهی میکرده اند از مردم عذر خواهند خواست که در هر دو صورت نتیجه مثبت است.
نکته قابل توجه دیگر اینست که به زعم هاتف «جویا با قبول اینکه شهروند افغانستان است و قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان را قبول دارد، وارد پارلمان شده است. اما به نظر میرسد که این واقعیت را قبول ندارد که دیگران هم از درون ظرفیت دموکراتیک همان کشور وارد پارلمان شده اند.»
اینکه جویا خود را شهروند افغانستان میداند جای شک نیست اما بر اساس سخنرانیها و مصاحبههایش به آسانی میتوان دریافت که او مثل هر افغان آگاه و دموکرات نسبت به قانون اساسی انتقادات زیادی دارد. به نقل از یک دوست، در امریکا در مجلسی از جویا خواستند سرود ملی افغانستان را که در قانون اساسی آمده ترنم کند. او در پاسخ گفت: «من سرود ملی را با شکل امروزی بنیادگرا زدهاش قبول ندارم و بناءً نه میتوانم و نه میخواهم آن را بخوانم.»
اما حکم زنندهتراین که جویا از «ظرفیت دموکراتیک کشور» وارد پارلمان شده است. کدام «ظرفیت دموکراتیک» آقای هاتف؟ پارلمانی که بیش از %۹۰ اعضای آن را مافیای آدمکش تشکیل میدهد از «ظرفیت دموکراتیک کشور» حکایت میکند یا از ضد دموکراتیکترین و چرکینترین «ظرفیت»؟
راه جویا (و نیز اقلیت ناچیزی از نمایندگان) را در پارلمان به خاطری نبستند که ۱) مردم دنیا و افغانستان یقین داشتند او با وصف هر نوع تقلب و دستبرد، بیشترین آرا را به دست میآورد. بنابرین بازنده اعلام کردنش تمام مضحکه انتخابات را برای خوشباورترین افراد هم آفتابی و بویش را بالا میکرد. ۲) با موجودیت جویا و انگشت شمار نمایندگان واقعی دیگر در پارلمان، برگزارکنندگان نمایش به مردم افغانستان و دنیا میگفتند –و گفتند– ببینید انتخابات اگر آزاد و عادلانه نمیبود چگونه جویا میتوانست انتخاب شود؟ از همین جاست یک ایراد مشهور به جویا که با شرکت در انتخابات و ورود در پارلمان به جنایتسالاران و اربابان خارجی شان کریدت بخشید. منتها این ایرادگیران نمیدانند که در هیچ انتخابات ضد دموکراتیک در جهان نبوده و نیست که دولت مسلط به دلایل گوناگون به چند نماینده مردم در پارلمان اجازه ورود ندهد. و گاه اتفاق میافتد که از نمایندگان مذکور چهره کم مانندی مثل ملالی جویا سر برآورده و دنیا را تکان دهد. از سویی، جنایتسالاران کجا میتوانستند دقیقاً پیشبینی کنند که دختری به این جوانی، به خنجری دردیدهی شان بدل خواهد شد. اکنون که در دیار ما جلادان سیطره دارند و کسی و تشکلی را یارای نبردی فیصلهکن با آنان نیست، حضور جویا در پارلمان نقش تاریخی بزرگی در آگاه گردانیدن مردم و سازمانیابی شان برای مبارزات آینده داشته است.
جویا و جنایتسالاران از یک «ظرفیت دموکراتیک» وارد پارلمان نشده اند. جویا رای واقعی مردم را داشته است و دژخیمان به زور تفنگ و تهدید و تطمیع و تقلب و نادیده گرفته شدن عرایض مردم بر ضد دژخیمان از طرف ملل متحد، به کرسیهای پارلمان لمیدند.
شما آقای هاتف همنوا با عوامل امریکا و متحدان و جنایتسالاران میتوانید پارلمان را حاصل «ظرفیت دموکراتیک کشور» و در نهایت «خانه ملت» بنامید اما ملالی جویا با وفاداری به تعهد انقلابیش، پارلمان آنان را طویله و باغ وحش مینامد و با “جایگاه جنگ اندیشه” خواندن آن، خود و مردم را فریب نمیدهد. هیهات، تفاوت بین شما و ملالی جویا از کجا تا به کجاست!
ناصح بعد از آنکه پارلمان فهیمها، قانونیها، سیافها، فاروقیها، مجددیها، قدریه یزدان پرستها، حاجی علمسیاهها، حاجی فریدها، ملالی اسحقزیها، راکتیها، علومیها، حاجیالماسها، مصطفی کاظمیها و… را برآمده از «ظرفیت دموکراتیک کشور» ارزیابی میکند، ادامه میدهد: «در واقع ملالی جویا میگوید که من بازی میکنم اما با هیچ یک از این کسانی که من مخالف شان هستم بازی نمیکنم.»
پیشترها گفتیم که جویا برای «بازی» در قفس درندگان نیامده است. «بازی» با تبهکاران بیمار به کبیر رنجبرها، سرمچارها، منلیها، احمدبهزادها، شکریهبارکزیها و نظایر شان میزیبد که ضرورت وجودی شان در دولت را حفظ خرک و درک فعلی و «بازی»های بسیار گرم و هیجانانگیز با «رهبران محترم جهادی» میسازد. اما ملالی جویا با میهنفروشان به هیچوجه «بازی» نمیکند. او در پارلمان آمده است تا از همانجا ماهیت فاشیستی مذهبی یا غیر مذهبی “محترم” ها را به مردم ما و گیتی برملا سازد. او چه در آنجا باشد و چه حالا که “ظرفیت دموکراتیک” تاب تحمل صراحت کلامش را ندارند، از هر تربیون در خارج و داخل برای پیشبرد مبارزهاش استفاده خواهد کرد.
به نظر آقای هاتف، «ملالی جویا که سخت عاشق دموکراسی است ظاهراً به تبعات دموکراسی پابند نیست. جنگسالاران مخالف ملالی جویا و خط فکری سیاسی او هستند و همانها آمده اند در چوکیهای پارلمان نشسته اند تا طرف مقابل جویا در یک بازی پر تنش سیاسی باشند.»
به استثنای ایران و سودان و چند کشور دیگر، در پارلمانهای غرب و احتمالاً در پارلمانهای تمامی کشورهای سیارهی ما «تبعات دموکراسی» را میشود جدی گرفت و «یک بازی پر تنش سیاسی» در آنها را به پیش برد. اما با خونخواران تشهیر شدهی وطنی نه. برای نماینده یا نمایندگان شریف هیچ «بازی سیاسی» با آنان مطرح بوده نمیتواند قبل از همه به خاطر آنکه سیاست آنان سیاست ترور و خیانتکاری و توطئهچینی است و باید این بدذاتی شان افشا شود. از «پابندی به تبعات دموکراسی» در ارتباط با آنان حرف زدن، تمسخر دموکراسی و هر ارزش مدنی و انسانی دیگر است. ملالی جویا از محاکمه جنایتکاران سه دهه گپ میزند ولی «طرف مقابل» به حمله فزیکی به او پرداخته و مدیر شان سیاف او را تهدید به تجاوز میکند. بنابر منطق آقای هاتف، درینجا تقصیر از جویاست که چون به «تبعات دموکراسی پابند نیست»، «طرف مقابل» را میشوراند! چنانچه یادآور شدیم، این پندها شاید به درد سلطانزویها، شکریه بارکزیها، کبیررنجبرها و… بخورند که وظیفه دارند با «بازی»های پر حرارت شان با «وکلای محترم جهادی» نقش تپاندن سرخی و پودر «دموکراسی» را به پارلمان اجرا کنند، اما اگر ملالی جویا قولش به مردم سوگوار را از یاد نبرد، هیچگاه در دام ننگین «بازی پر تنش سیاسی» با دژخیمان زیر نام «پابندی به تبعات دموکراسی» گرفتار نخواهد آمد.
هاتف به دنبال جملههای بالا عامیانه میپرسد: «اگر ملالی جویا این را قبول ندارد، پس توقعاش چیست؟ نمیتوان پارلمان دیگری از آسمان نازل کرد که مثل طویله نباشد. تردیدی نیست که جویا احساس پاک و دل دردمندی دارد اما دل و احساس کافی نیستند. برنامه سیاسی و شکیبایی مصلحانه هم لازم اند و ملالی جویا هیچ کدام را ندارد. پیوسته فریاد میزند و خواب جنگسالاران را پریشان میکند. این خوب است اما راه به جایی نمیبرد.»
در اینجا او به روشنی، زبان فهیم، سیاف، قانونی، ربانی، گلابزوی، ملاراکتی، علومی، مجددی و… گردیده است. آنان و شرکا گفته و میگویند: «وضع همین است که است. سرنوشت مردم افغانستان در دست مجاهدین نستوه قرار دارد و باید به آن گردن نهاد و شکر ایزد متعال را به جا آورد که ملت مجاهد پرور افغانستان به یکچنین موهبتی یعنی پارلمانی مملو از وکلای جهادی دست یافته است.»
و نویسنده این حرفهای شکنجهآور را در لباس دوست جویا، در گوش ما پف میکند.
خوشبختانه ملالی جویا وضع موجود و مشخصاً این پارلمان خون بوی و هرویین بوی را قبول ندارد، به آن تمکین نمیکند و آن را به هیچ وجه مولود آرزوی اکثریت مردم ما نمیداند و لاجرم «بازی» با اعضای آن و سایر ارگانهای دولت را با حرکت از کین و نفرت مقدس مردم، عوامفریبی و خیانت محسوب میدارد. توقع او چیست؟ توقع او بسیار ساده دو چیز است: ۱) سرنگونی جمیع جنایتکاران، محاکمه و حصول کلیه داراییهای ملی ا ز حلقوم خود و خاندان شان.
او خواب نازل شدن پارلمان دیگری از آسمان را نمیبیند ولی عهد بسته که در پارلمان زبان مردم باشد و بدینگونه توانسته توجه دنیا را به شرایط کشور بخت برگشتهاش جلب نماید و این موفقیت کوچکی در کل جنبش آزادیخواهانه مردم ما نیست.
ملالی جویا که آتش زخم قلب دهها هزار کابلی در سینهاش شعلهور است، بدون تردید با سیاف، قانونی، ربانی، فهیم، محقق، گلابزوی و… لمحهای و سر مویی «شکیبایی مصلحانه» نداشته و نخواهد داشت. و این معظم و ارجمند است. مردم به همین خاطر دوستش دارند. او دیگر به تجربه دریافته است که «شکیبایی مصلحانه» نیز برگ ساتریست جهت کتمان سازش و جورآمد با خاینان جانی.
شما معتقدید که حال که نمیتوان پارلمان دیگری از آسمان نازل کرد که مثل طویله نباشد، باید با طویله و طویله دوستان دمساز شد و صحیح هم نیست که همیشه از تعفن و کثافت آن گفت چرا که رضای خدا رفته که مردم افغانستان چنین پارلمانی داشته باشند. لیکن جویا خلاف این انفعال و عجز در مقابل بیرحمترین خونخواران، از روز اول تا آخر از هر چه تعفن و گند و کثافت که در طویله میدید به مردم میگفت و لحظهای هم مانند وکیلان «بازیگر» نکوشید آن را سفیده مالی نموده، «خانه نمایندگان ملت» و «چشم امید مردم» بنامد. برعکس او به مردم برباد رفته گفت که قصابان دلبندان شان همه در این کنام جمع اند و ازین رو نباید توهم جزییترین خدمتی از آن را به خود راه دهند.
۲) توقعاش از روشنفکران اینست که جبن، عافیتجویی، سیاست گریزی، شولهات را بخور و پردهات را بکن و انواع محافظهکاری را که از دوره اشغال روسها و سگهای پرچمی و خلقی و سپس تبهکاران جهادی و طالبی تا امروز به آن خو گرفته اند یکسو نهاده و بقیه زندگی خود را در مبارزه علیه بنیادگرایان از هرگونه وقف کنند تا جبران گذشتههای خادی–جهادی یا خنثی بودن شان هم شده باشد. او در مصاحبهای با تلویزیون آریانا افغانستان، صبوراله سیاهسنگ را محکوم کرد که معنی اینکه نوشتن برای عبیرهای افغانستان را از یاد برده چیزی نیست جز بیوجدانی و ترس و راضی نگهداشتن سیافها. طبعاً این برخورد بر کلیه شاعران و نویسندگانی مصداق دارد که پیکان قلم شان را مستقیماً متوجه تروریستهای «ائتلاف شمال» و همدستان نه نموده و نیروی خود را در پرداختن به مسایل درجه دوم یا کاملاً ماورای افغانستان اسیر هدر میدهند. مسئله اینست که امروز تودههای نامتشکل مدافع جویا استند در حالیکه اکثر روشنفکران پرمدعا و پرافادهی ترسو از سخنان جویا به لرزه میافتند و فوری میکوشند مقالهای با چند فحاشی لچکانه علیه او بنویسند تا جنایتسالاران ببینند که با جویا سر نمیجنبانند. به همین دلیل بود آقای هاتف که گفتیم اگر شما از سازشکاران نباشید و هرگونه پیوندی با جنایتسالاران را پستی بدانید، خوبست وظیفه اصلی تان را افشای روشنفکران جبون و بیعار بدانید و به آنان یاد دهید که چگونه در مقابل سگان هار بایستند تا اینکه در سلک ترینر «بازی» جویا با آنان درآیید. ملالی جویا با پیگیری و دلاوری بیمانندی وظیفهاش را برای مردم انجام میدهد، اشتباهاتش در این مسیر اهمیت درجه دوم داشته و ابدا نسبت به مبارزه علیه شاعران و نویسندگان سازشکار اولویت نمی یابند. با رفتن شما به جنگ روشنفکران مقامپرست، بزدل و معاملهگر، صدای جویا پرطنینتر خواهد شد.
آیا جویا «برنامه سیاسی و شکیبایی مصلحانه» دارد؟ پیشتر به برنامه سیاسیاش اشاره شد. باز هم تا جاییکه از سخنرانیها و مطالب سایت او مستفاد شده میتواند:
واژگونی و خلع ید کامل جنایتسالاران از دولت و مصادره داراییهای ملت از آنان؛ ارتقای آگاهی مردم و متشکل ساختن آنان برای نبرد نهایی با جانیان؛ کار تبلیغاتی وسیع در داخل و خارج با تاکید بر افشای جانیان خاین و اعمال شان.
صرفاً برنامهی او جهت کشانیدن سرجنایتکاران به محکمهای بینالمللی، کار شگرف تاریخی است که اگر موفقانه انجام گیرد، اثر ملموس و دیرپایی در سیاست کشور خواهد داشت.
شما آقای هاتف چرا به این برنامه نمیپیوندید؟ چرا به نوبه خود از روشنفکران پرمدعا نمیخواهید که شرم کنند به جای انجام پروژه خاینانهی ایرانیزه کردن رسانهها و تنور بحثهای بیپایان و بیارزش «ناب ادبی» را گرم نگهداشتن، «مرد» شوند و استعداد و امکانات شان را در کشاندن متجاوزان به عصمت مادران و خواهران شان به محاکمه تمرکز دهند؟
شاید جویا فکر ایجاد حزب را هم در سر داشته باشد که از آن بیخبرم.
اما «شکیبایی مصلحانه»اش. چگونه، کجا، مقابل کی؟ ملالی جویا که آتش زخم قلب دهها هزار کابلی در سینهاش شعلهور است، بدون تردید با سیاف، قانونی، ربانی، فهیم، محقق، گلابزوی و… لمحهای و سر مویی «شکیبایی مصلحانه» نداشته و نخواهد داشت. و این معظم و ارجمند است. مردم به همین خاطر دوستش دارند. او دیگر به تجربه دریافته است که «شکیبایی مصلحانه» نیز برگ ساتریست جهت کتمان سازش و جورآمد با خاینان جانی.
در پایان پرگراف بالا آمده: «(ملالی جویا) پیوسته فریاد میزند و خواب جنگسالاران را پریشان میکند. این خوب است. اما راه به جایی نمی برد.» بلافاصله باید از نویسنده پرسید: «پریشان شدن خواب جنگسالاران» چرا خوب است؟ اگر واقعاً «خوب» است چرا به دفاع از وی بر نمیخیزید و قلمبدستان دیگر را هم دعوت نمیکنید که هماهنگ با جویا کاری کنند که این خواب آنقدر پریشان و پریشانتر شود که دیوانهی شان سازد؟ چرا به او «بازی»ای را پیشکش مینمایید که در نهایت خواب «رهبران محترم» را پریشان نمیکند؟
مبارزه جویا تا حال با وضاحت نشان میدهد که اندکی «راه به جایی برده» است: طلسم سکوت و وحشت از فاشیستهای دینی را شکست؛ مواضع و سیاست او به تدریج صورت جنبشی اجتماعی را به خود می گیرد؛ دیده شد که با وجود آنکه این آب و خاک طالب زده و «ائتلاف شمال»زده است، پر افتخارترین پرچم پس از مینا بازهم در دست یک زن جوان قرار دارد که نقش درخوری در تثبیت نیروی زنان دارد؛ در افشای بنیادگرایان و دولت آغشته به آنان دیگر «راوا» تنها نیست و صدای پر صلابت ملالی جویا افقهای تازهتر و فراختر مبارزه علیه جنایتسالاران را گشوده است؛ تا دیروز تنها «گروهگک راوا» بود که آدمکشان کثیفی چون سیاف به ترجمانی از سایر «قیادیان جهادی» را مجبور میکرد علیه آن بجفد، حالا سرجنایتکار میبیند که در «خانه» خودش، ملالی جویاست که او و شرکای جرمش را متهم میکند و چنان هار میسازد که از عوامل مرد و زنش میخواهد تا جویا را از بین ببرند؛ با ظهور ملالی جویا مردم ما ژرفتر درک کردند که مخلوقات «سی آی ای» و «آی اس آی» مثل احمدشاه مسعود با لکههای خون مردم در پیشانی شان نمیتوانند «قهرمان ملی» باشند، قهرمان همانست که مانند جویا خواستار محاکمه مسعود و گلبدین و شرکا باشد؛ خط جویا در نظر و عمل خط مماشات و تبانی با بنیادگرایان را رسوا و به آن ضربه سختی وارد نموده است؛ ندای جویا در یکی از ظلمانیترین و امیدکشترین دورههای تاریخ ما، به یگانه ندای دادخواهی و دلگرمکننده مردم رنجکشیده بدل گشته است؛ جویا نه یاد شیرین عبادی را که با طرز باورنکردنیای با ملاهای سفاک ایران «بازی» میتواند بلکه یاد جمیله الجزایری، لیلا خالد فلسطینی، اشرف دهقانی ایرانی و مینای راوایی را در ذهن تداعی میکند.
برای اجتناب از اطاله بیشتر کلام از نقل ارجگذاری به جویا در رسانههای بیشمار دنیا میگذرم و برای آگاهی از آن باید به سایت جویا رفت که چند تا از آنها توسط نویسندهی مبارز داکتر میرعبدالرحیم عزیز به فارسی برگردانیده شده اند. اما آوردن فقط چند جمله از تازهترین ابرازنظرها را مفید میدانم که خلاف روشنفکران وطنی خودفروخته، میبینیم چقدر بیریا و آسان شخصیت جویا را ارزیابی مینمایند:
«جویای خرد جثه و با ۵ فت قد در نگاه اول زن جوان محجوبی به نظر میآید که میخواهد مصاحبهای کاری انجام دهد. اما وقتی شروع به صحبت میکند و دلاورانه و بیوقفه از تیرهبختی مردم افغانستان و فساد سیاسی و خشونت که هنوز در کشورش بیداد دارد، سخن میگوید، رهبری ملی پرشور نمایان میشود.» (۱)
ایوا مولواد سازنده فلمی یک ساعته مستند از او با نام «دشمنان خوشبختی» که چند جایزه مهم را ربود میگوید: «هنگام فلمگیری در افغانستان دیدم که او از حمایت فراوان مردم عادی برخوردار است. و به نظرم برای مردم عادی مهم است که ملالی این گونه صدایش را بلند میکند و به آنان این امید را میبخشد که در پارلمان کسی هم وجود دارد که فاسد نیست و صرفاً به منظور دستیابی به پول آنجا نرفته و کسی هست که میکوشد نظامی عادلانه در خدمت مردم به میان آید.» (۲)
«دیده بان حقوق بشر» گفت: «ملالی جویا مدافع ثابت قدم حقوق بشر و صدای پرتوان زنان افغانستان است و نباید عضویتش در پارلمان معلق گردد. دوستان جهانی افغانستان باید به دفاع بیدریغ از وی برخیزند.» و روزنامه «تایمز» (۷ جون ۲۰۰۷) نوشت: «جویا به مثابه جدلکنندهای آتشین، شخصیتی پرشور، صدایی یگانه در عرصه سیاسی افغانستان و دموکراتی راسخ، کوشیده جنگسالاران، جنایتکاران و قاچاقچیان هرویین را افشا سازد. گروههای حقوق بشر بر موجودیت بسیاری از جنایتکاران جنگی در حکومت و پارلمان افغانستان صحه گذارده اند.»
اینها را که برشمردیم و آقای هاتف نادیده میگیرد و به این باور است «دیری است که جویا حرکتی به جلو هم ندارد. فقط همان یک حرکت اولی را تکرار می کند.»، باید به سه سوال پاسخ دهد تا مطمئن شویم که نصیحتهایش هوایی و ارتجاعی نیستند و اگر از سوی جویا در نظر گرفته شوند راه به جایی خواهند برد.
۱- جویا چه میکرد یا به چه دستاوردی میرسید تا پذیرفته میشد که فریادش «راه به جایی برده و حرکتی به جلو داشته است»؟
۲- کدام وکیل پارلمان یا یک فعال سیاسی زن یا مرد در خارج پارلمان طی پنج سال اخیر را مثال داده میتوانید که مردمیتر از جویا بر سیاست ضد بنیادگرایی اصرار ورزیده و در نتیجه «راه به جایی برده و حرکتی به جلو داشته است»؟
«بازی» با تبهکاران بیمار به کبیر رنجبرها، سرمچارها، منلیها، احمدبهزادها، شکریهبارکزیها و نظایر شان میزیبد که ضرورت وجودی شان در دولت را حفظ خرک و درک فعلی و «بازی»های بسیار گرم و هیجانانگیز با «رهبران محترم جهادی» میسازد. اما ملالی جویا با میهنفروشان به هیچوجه «بازی» نمیکند. او در پارلمان آمده است تا از همانجا ماهیت فاشیستی مذهبی یا غیر مذهبی “محترم” ها را به مردم ما و گیتی برملا سازد.
۳- اگر واقعا «دیری است که جویا حرکتی به جلو هم ندارد و فقط همان یک حرکت اولی را تکرار میکند»، چرا قولهی تبهکاران بلند شد و عضویتش را به تعلیق درآوردند؟
و در آخرین سطور اندرزنامه گفته میشود:
«اگر ملالی جویا شهید شود (که خدا نکند و عمرش دراز باد)، در باره کارهایش چیز زیادی نمیتوان گفت. فقط میتوان گفت که شجاعتاش محشر بود و صراحت کلامش مثل زدنی. همین. همین آدم را وادار میکند که به او تذکر بدهد که قدر شجاعت و پاکدلی خود را بداند و به منتقدین همدل و دوستدار خود گوش بدهد و گمان نکند که هرکس تندروی نمیکند یا ترسو است و یا دستش در کیسه و کاسهی جنگسالاران بند است.»
همچنین باید اضافه میکردید آقای هاتف که خون ملالی جویا داغ ننگ ابدی دیگری بر پیشانی تمام روشنفکرانی است که در مورد او ناشرافتمندانه دهان گشودند، بیهیچ دفاعی از او صرفاً به مخالفت با او برخاستند و یا خم چشمانه سکوت اختیار کردند.
کسی که ظاهراً مدعی باشد جویا را «به جد دوست دارم خیلی خیلی دوست دارم» نباید اینگونه از شهید شدنش سخن گوید. یعنی طوری که چون جویا خوب «بازی» نمیکند لذا ترورش امری محتوم است. یعنی تقصیر از جویاست و نه اینکه بنیادگرایان به خونش تشنه اند. یعنی خونش به گردن «تندروی»اش است نه بنیادگرایان که «از ظرفیت دموکراتیک» در «خانه ملت» جمع شده اند. آقای هاتف نمیداند یا میداند و نمیگوید که اگر جویا با «صراحت لهجه مثل زدنی» دم بنیادگرایان را زیر پا هم نمیکرد نامش در لیست سیاه آنان قرار میداشت. تا طرف مقابل تروریست نباشد هیچ صراحت لهجهای نمیتواند خطر کشته شدن را به دنبال داشته باشد.
بیایید آقای هاتف مشخص گپ بزنیم:
ملالی جویا بسیار جوان و حساس و دارای چشم و گوش باز است و عشق زندگی در او ژرفتر از ما و شما ریشه دارد. بفرمایید بگویید او چگونه میتوانست «قدر شجاعت و پاکدلی خود را بداند» تا مورد تهدید تروریستی قرار نگیرد؟ آیا در لویه جرگه آن چند کلمه را بر زبان نمیآورد؟ اگر میخواست از دل ریش مردم حرف بزند چه باید میگفت؟ بعداً در ولسی جرگه شبیه کدام وکیل محترم سخن میگفت تا سازشکارانه نبوده و «قدر شجاعت و پاکدلی»اش هم به جا آورده میشد؟ او چگونه میتوانست «از صراحت کلام مثل زدنی»اش در حدی استفاده کند که مغایر دانستن «قدر شجاعت و پاکدلی»اش نباشد؟ جنایتکار را جنایتکار و خاین را خاین و قاچاقبر را قاچاقبر و… نمیگفت؟
اما از دید من، با شکوهترین تجسم شناختن «قدر شجاعت و پاکدلی» ملالی جویا در آنست که وی با عزیمت از عزای خانوادههای دهها هزار کشتهی کابل و به نام آنان، سیاف، ربانی، قانونی، گلابزوی و… را به مثابه تبهکارانی که باید محاکمه شوند افشا نموده است. و در این کار خوشبختانه کماکان پابرجاست و علیرغم هر گونه تهدید و چندین سوقصد، از این موضع والای تاریخیاش یک وجب هم عقب نه نشسته است. و همین او را به قهرمان مردم سوگوار ما و به عنوان «شجاعترین زن» و «پر آوازهترین زن افغانستان» در سطح جهان بدل نموده است.
ملالی جویا مسلماً به «منتقدین همدل و دوستدار» و حتی منتقدین کمتر «همدل و دوستدار»ش - ولی نه چاکران بنیادگرایان- گوش خواهد داد. اما چرا «گمان نکند که هرکس تندروی نمیکند یا ترسو است و یا دستش در کاسه و کیسه جنگسالاران بند است»؟ «تندروی» یعنی چه؟ اگر منظور از «تندروی» همان «صراحت کلام مثل زدنی»اش باشد در آنصورت مدعیان ضد بنیادگرا بودن، بدون «شجاعت و صراحت کلام» چگونه خواهند توانست زبان مردم ستمدیده باشند؟ در شرایط کنونی فقط و فقط شجاعت و صراحت کلام مبارزان است که آنان را از عوامل آدمکشان و انواع مرتجعان و سازشکاران جدا میسازد. در غیر آن اغلب وزیران و سفیران و والیان و سایر سرکاریها و حتی خود حامد کرزی باید «ضد بنیادگرا» به حساب روند!
امروز آن مردان و زنان سیاسی که «شجاع» و «پاکدل» و نتیجتاً دارای «صراحت کلام» باشند، نه آقای دادفرسپنتا میشوند نه خانم سیماسمر و نه وزیر و سفیر و والی و معین و رییس و قومندان و ازین قبیل.
آیا میتوانید آن دونفر و یا این و آن وزیر محترم (۳) را نمونهای «مثبت» از اشخاصی بنامید که نه ترسو اند و نه دست شان در کیسه و کاسه این و آن جنایتکار بند؟
اگر شما ذرهای از«شجاعت»، «پاکدلی» و«صراحت کلام مثل زدنی» در افراد بالا یا روشنفکران طرفدار آنان را نشان داده توانستید، قبول خواهم کرد که «هرکس تندروی نمیکند نه ترسوست و نه دستش در کیسه و کاسهی جنگسالاران بند.»
جویا فقط یک رسالت محوری برایش میشناسد: افشای بدون ملاحظهکاری تمامی جنایتکاران با هدف محاکمه آنان. و این همان چیزیست که مردم، مردم داغدار از خاد و چهار سال جنایت و خیانت جهادی از او انتظار دارند.
در افغانستانی که در جهنم «ائتلاف شمال» و طالبان جان میکند، تنها و تنها داشتن روحیه «تندروی» و شجاعت است که فرد یا تشکل یا رسانهای را کیفیت، اعتبار و توان دریدن ماسک وکیلان، وزیران، والیان، سفیران وغیره مقامداران جنایتکار و فاسد را میبخشد.
روشنفکر و سیاستمداری که «تندروی» نمیکند یعنی با بنیادگرایان آشتیناپذیر نمیباشد، مطلقاً «ترسو است یا دستش در کیسه و کاسه جنگسالاران بند است». ترس شاخ و دم ندارد. در ملا راکتی «دوست جدید» یافتن (۴)، سیاف، محقق، عالمی بلخی وغیره را «استاد بزرگوار و محترم» (۵) و ربانی را «مجاهد بزرگ» (۶) نامیدن، به علاوهی اعلام ارادتمندی به امریکا، اگر حد اعلای پستی و بیشهامتی نیست، چیست؟
اهمیت تعیینکننده تهور در نبرد با دشمنان مردم در نوشته خود آقای هاتف ناخواسته انعکاس دارد آنجا که شهامت و صراحت کلام جویا را با صفات «قیامت» و «محشر» و «از جان گذشتگی» میستاید. چرا «شهامت و صراحت کلام» یک زن جوان این قدر برازندگی کسب مینماید که گاه حتی مخالفان قسم خوردهاش را نیز به تحسین وامیدارد؟ زیرا ملالی جویا در پارلمانی عادی و معمول در دنیا حضور ندارد. او در پارلمانی آمده است که لانه بدنامترین جنایتکاران در جهان میباشد. او اگر در برابر بنیادگرایان اندکی کوتاه میآمد و بر شجاعت «محشر»ش، «شطرنج بازی»، روز گذرانی و سیاست حفظ وضع موجود به جای واژگونی آن سایه میافکند، دیگر همانند اغلب زنان پارلمان نشین، گدیگک و زینت المجلسی بیش نبوده و هرچه هم میبود دیگر قهرمان و امید مردم نمیبود. پس در درجه اول خنجروار ایستادن در برابر خیل اراذل بود که از او «شجاعترین زن افغانستان» ساخت.
مرض مهلکی که اکثریت روشنفکران کشور به آن مصاب اند همانا جبن، «کندروی» و محافظهکاری است که موجب میشود علیه سرجنایتسالاران چیزی نگویند یا ننویسند و اگر هم چیزی ابراز میدارند با چنان شیوه خودسانسورانه و چند پهلو و رقیق میباشد که از لحاظ سیاسی فاقد ارزش و آگاهیبخشی بوده و اوباش مسلط نیز به آن بهایی قایل نمیشوند.
این عارضه حتی در نوشته خود شما آقای هاتف نیز عیان است. لحن شما با لحن سرکاریها شباهت میرساند که آدمکشان جهادی را «افراد غیرمسئول» مینامند. میپرسیم چرا مثلاً «جنایتسالاران خاین»، «میهنفروش» و «جاسوس» و… را که تا حدودی بیانگر ماهیت آنان اند، به کار نمیگیرید؟ یا مینویسید «من نه میگویم که جنگسالاران آدمهای ماهی هستند»، غیر از سربدمعاشان جهادی نظیر صدیق چکری و دلالان ادبی نظیر ضیارفعتها و کاظم کاظمیها هیچ طفلک ما هم نیست که این دژخیمان را «ماه» بنامد. شما چرا مثلاً نمینویسید که «من نمیگویم که جنگسالاران سزاوار اشد مجازات نیستند»؟ مهمتر از این اجازه دهید بپرسیم تا حال چند نوشته درباره ۸ ثور و سرشت غدارانه و تبهکارانه مسعود، ربانی، مزاری، سیاف، قانونی، اسماعیل و… نوشته اید؟ هیچ یا خیلی کم؟ چرا؟ چه جراحتی جگرسوزتر و پرعفونتتر از این در کشور است که بر آن تمرکز دهید؟
علتالعلل ننوشتن شما و یاران در افشای آنان جز ترس و اقتدا به سیاست سازشکارانه چیز دیگری نیست. اگر به این ترس مهر «تندروی» را بزنید و بعد آن را به باد انتقاد گیرید، فایدهای ندارد و جز توجیه بندبازانه ترس نخواهد بود. درحال حاضر وجدان بخش اعظم روشنفکران و سیاستمداران را انحراف «تندروی» نه بلکه «سستروی» و سست عنصری شدید است که خوابانده و آلوده کرده است. علم مبارزه علیه «تندروی» در برابر بنیادگرایان، علم مندرسی است به منظور سفیده مالی، بزدلی و راستروی و سازش با «ائتلاف شمال» و صاحبان خارجی آن.
شنیدهام که در کدام سخنرانی داکتر رضابراهنی در کانادا یکی از حاضران از او پرسیده بود چرا علیه رژیم ایران موضع نمیگیرد. و از نامدارترین استادان ادبیات به راحتی و صراحت اعتراف کرده بود: «من نمیخواهم رگم را ببرند»!
مگر شما آقای هاتف و آقایان و خانمهای «انجمن نویسندگان افغانستان»، «جامعه»های «مدنی» و احزاب غیرجهادی که عرصه سیاست را بازی شطرنج میدانند، دلاورتر از داکتر رضابراهنی هستید؟
البته شما هم حق دارید از بریده شدن رگ ترسیده و شجاعت و صراحت کلام تان در برابر «ائتلاف شمال» را در نیفه نگهدارید. ولی اگر به این ترس و لرز تان همچون براهنی اعتراف نمینمایید لااقل نکوشید آن را در لفافهی «فلسفی»، «ضد تندروی» و «قدر شجاعت و پاکدلی را شناختن» و… به جویای «قیامت» و «محشر» سرایت دهید.
راستی یک تشکر از شما. دوستی که «این راه بن بست است» را خوانده بود گفت که سایهی ننگین، و سنگین محافظهکاری چنان کمر روشنفکران را شکسته که باید به هاتف گفت خانهات آباد برادر که به جویا توصیه نکردهای که برود و از سرقصابان عذر بخواهد، مانند خانم فوزیه کوفی سخنسرایی کند و چه بهتر که برود و عضو «جبهه ملی» شود!
خلاصه آقای هاتف که اگر راه جویا «بن بست» است، راهی که شما برایش نشان میدهید راه خفت و تسلیم و خیانت است.
«توصیه»های مستقیم و غیر مستقیم دشمنان دوستنمای جویا تا امروز نتوانسته او را از راهش منحرف سازند. تمنای مردم ماتمدار افغانستان و هزاران هواخواهش در سراسر جهان اینست که به نصیحتهای ویرانگر شخصیت و استقامت و شجاعتاش، تا آخر بهایی قایل نشود.
پاورقی ها:
۱- مجله «امریکن پراسپکت»، ۲۵ جون ۲۰۰۷
۲- همانجا
۳- رسانههای به عبث میکوشند با گفتن مثلاً محترم وزیر معارف، وزارت محترم آب و برق و یا ریاست محترم سره میاشت وغیره نامحترمترین افراد و ارگانها را در اذهان مردم «محترم» پیچکاری کنند.
۴- شکریه بارکزی
۵- رنگین دادفر سپنتا
۶- مصطفی ظاهر