زرلشت آصفی – سویس، سایت گفتمان، ۵ فبروری ۲۰۰۸

و فریاد تو! پیغام درد اسیران ستم و پژواک عصیانگری بود

دوران ما، دوران کوچ و غربت آزادگی و هجرت آدمیت از سر زمین انسان است، پول و قدرت چنان بر اوج سر زمین آزادگی سایه گسترده، که در سایه ی آن شرافت انسان مات و مبهوت است.

دوران ما، دوران حراج وجدانها و حکومت نیرنگهاست. «کمر خارکش بیابان (حقیقت) را سنگینی پول بشکسته» بیداد، داد را بدار آویخته و نعش آزادی و آزادگی، در عمق گور های جمعی و قهر ظلمت مدفون است.

دیریست که دگرباره شب سیاه دامن گسترده و در تاریکی آن اهریمنان باهم در آمیختند، زهدان تاریکی آبستن نطفه های شیطانی شد، و شب زائید آشوب، فتنه و غوغا را در خانهء مردم خیل دیوان شبخون زدند و سنگر بسته، و در معبد نماز های دروغین، در سر زمین قحطی انسانهای راستین، یکبار دگر پیمان خیانت بستند. و سخن باز از خون و از آتش و از فریاد است.

بانو جویا

خانه ی ملت نه دگر مظهر اراده ء مردم است. لانهء شیطان و منزلگه آشتی های بلا تکلیف.

جبهات نا مقدس زائیده از تداوم جنگها و حکومت نیرنگهاست که نسل کوتاه فکر دیوانه وار در تلاش افتاده اند تا آرزوهای نا شریفانهء و پلید شان را خلاصه کنند.

آنجا تیاتری بس عجیبی بر پاست، تاتری بی هدف سفها از یکسو و صف پایان نا پذیر هدفها از سوی دیگر.

و فریاد تو ! پیغام درد اسیران ستم و پژواک عصیانگری بود. پیغام نسلی که هنوز حماسهء بیداری وجدان شان را آیات خواب آور شیطانی به ابتذال نکشانیده. نام این عصیان بد نام (حقیقت) است. ولی صدای رسای شکستن و فرو ریختن .زنجیر هاست. فریاد نسل جانباز است

بخاطر آزادی، عدالت و برابری انسانها که پر طنین باد و جاویدان