شاعر: ف طاهری٬ ۱۴ جولای ۲۰۰۶
تقديم به: ملالی جويا، اسطورهٔ زمان، صداى مليونها انسان بيصدا
آوای گرم تو، بارندهٔ اميد
در تار و پود وطندار خسته ات
خسته زجور، خسته زظلم
خسته زخود ستايي ارباب اهريمن صفت
بار دگر شميم و مژدهٔ پندار ميدهد
آوای گرم تو، بارندهٔ اميد
يک شمه از شرار غم انگيز مادران
از مادر وطن که زبيداد ديو زشت
بس سالهاست که لب بسته در سکوت
بار دگر نويد دل انگيز ميدهد
آوای گرم تو، بارندهٔ اميد
بيدارى صدای خواهر در خون تپيده ات
ياد آور ندای هزاران “انجمن” (۱)
و آنان که آتش بيداد ديده اند (۲)
يا همچو “آمنه” (۳)
از دست اهريمنان سنگ خورده اند
آوای گرم تو، بارندهٔ اميد
در دره درهٔ وطن، در مهد آريان
بر دشت و دامن و بر سبزه زار ها
تا شاخ شامخ هندوکش سترگ
تا “اوج قله هاي مه آلود دور دست”
تا اخرين سيارهٔ دنياى بيکران
تا ژرفنای گوش فلک، با طنين خوش
صدها هزار مشعله برپا کرده است
زآندم که درد دلت باز کردهای
در جرگهٔ بزرگ
هرچند افعیان سيه روي زشت فام
آنان که رشته رشته هاى کابل زيبا بريده اند
آنان که پاره پاره هاى خاک وطن را دريده اند
آنان که جلوه جلوه های رزمي مردم قپيده اند
از هرطرف چو کرکس و چون گرگ و چون شغال
زوزه زنان، با تير و با کمان، با خنجر و سنان
تشنه تر از هميش، با ريش خونچکان
از بهر قطره قطرهٔ خونت نشسته اند
اما، آنسوترک
زخمهاى خونچکان زن و مرد و پير و جوان
زخمهاى زخمخورده طفل ديار ما
از شرق تا به غرب و از جنوب تا شمال
دارد اميد بهبودی و بهروزی و شِفا
“جويا”ى نازنين
با خوش خط زرين، تا روز آخرين
تا آندمي که مژده پيروزی و صفاست
در پرده پرده هاى دل هر وطنپرست
نام خوشت چون يکی نور دل فروز
خوش لانه کرده است و بصد بار کرده است
( ا) ناديه انجمن شاعرهٔ جوان که يکسال قبل کشته شد
(۲) هر ماه يک تعداد زنان دست به خود سوزی ميزنند
(۳) آمنه در بدخشان سنگسار شد